نگارش دهم -

درس4 نگارش دهم

aramesh

نگارش دهم. درس4 نگارش دهم

یه انشا جا نشین سازی میخام اگر کسی نوشته میشه لطفا بفرسته

تبلیغات

جواب ها

𝓪𝓶𝓲𝓻..

نگارش دهم

انشا با موضوع «پاک‌کن» من پاک‌کن هستم. یک ابزار کوچک و ساده، اما با وظیفه‌ای بزرگ. در دنیای پر از نوشتار و ایده‌ها، من نقش مهمی را در زندگی افراد ایفا می‌کنم. شاید به نظر بی‌اهمیت بیایم، اما هرگاه کسی دچار اشتباه می‌شود، بی‌درنگ به کمک او می‌آیم. هر روز در دست دانش‌آموزان و نویسندگان، کنار دست معلمان و هنرمندان قرار می‌گیرم. از زمان قدیم تا به امروز، انسان‌ها با استفاده از من، اشتباهاتشان را پاک می‌کنند و دوباره به نوشتن ادامه می‌دهند. من توانایی این را دارم که کلمات نادرست، طرح‌های ناقص و حتی احساسات ناپسند را به فراموشی بسپارم و به ذهن و صفحه کاغذ اجازه دهم که با تازگی و خلوص، داستان‌های جدید بسازند. وجود من نمادی از فرصت است. فرصتی برای اصلاح، یادگیری و شروع دوباره. هر بار که من را به کار می‌گیرند، یادآوری می‌کنم که همه ما انسان‌ها دچار اشتباه می‌شویم و این اصلاً بد نیست. بلکه بخشی از فرآیند رشد و یادگیری است. وقتی کسی اراده می‌کند که خطای خود را با من پاک کند، در واقع نشان می‌دهد که می‌خواهد بهتر شود و به دنبال پیشرفت است. من معمولاً در کنار مدادها و قلم‌ها قرار دارم. این نزدیکی نشان می‌دهد که چقدر به هم وابسته‌ایم. بدون من، هر خطایی می‌توانست به یک لکه دائمی تبدیل شود. اما با من، نه تنها می‌توانیم ناخالصی‌ها را از بین ببریم، بلکه می‌توانیم دوباره به سوی افق‌های جدید حرکت کنیم. در پایان، من پاک‌کن هستم. آدم‌ها شاید مرا فراموش کنند یا وجودم را نادیده بگیرند، اما تأثیرم بر روی آن‌ها مستمر و عمیق است. من نماینده امید و تغییر، و نشانه‌ای از این حقیقت هستم که هیچ اشتباهی نمی‌تواند ما را از پیشرفت بازدارد. من اینجا هستم تا یادآور شوم که هرگز نباید از خطا کردن بترسیم، زیرا همیشه فرصتی برای شروع دوباره داریم.

محیا

نگارش دهم

پاییز که فرا می رسد خیابان ها قشنگ می شوند و زیباتر از همیشه اند؛ اما ما برگ ها روزهای آخر عمرمان را در آن زمان سپری می کنیم. همه آدم ها دوست دارند هنگام پاییز روی ما برگ ها قدم بزنند تا صدای خش خش آن ها را بشنوند؛ اما نمی دانند ما چه زجری می کشیم! روزهای آخر عمرمان روی تنه درخت برایمان دلگیر است. از همان روزهای اول پاییز، از دیگر برگ ها خداحافظی می کنیم و به آن ها می گوییم که اگر خوبی و بدی از ما دیده اند بر ما ببخشند و ما را حلال کنند! بالاخره با هم 6 ماه نان و نمک خورده ایم و این کار را به رسم ادب انجام می دهیم. از درخت عزیز که میزبان ما بوده نیز تشکر می کنیم و برایش روزهای پربرگ و پر میوه ای را در بهار سال آینده آرزو می کنیم. از روزی که به زمین می افتیم، خشک تر و خشک تر می شویم، خیابان ها را زیبا می کنیم و هر لحظه منتظریم دوست عزیزی با کفش سنگین و بزرگش به جانمان بیفتد و 80 تکه شویم. البته من از این که باعث می شوم فصل پاییز برای آدم ها دلنشین و زیبا گردد شادمانم. اما درد این اتفاق مرا نابود می کند! حالت دیگری هم وجود دارد. ممکن است روی یک رود یا مادی زیبا بیفتم و همراه با جریان آب به همه جا بروم؛ که البته در نهایت جایی می رسد که بازهم چند تکه می شوم. کلا عمر ما برگ ها با چند تکه شدن تمام می گردد. به نظر می رسد شانسمان معیوب است! در عمر شش ام خیلی چیزها دیده ام. رفت و آمد آدم ها، دوستی های آدم ها و حتی دشمنی هایشان! ما برگ ها به سهم خودمان دنیا را در شش ماه زندگی، زیبا می کنیم. از روزی که می آییم تا روزی که می رویم باعث زیباتر شدن شهر می شویم؛ شما آدم ها چطور؟!

سوالات مشابه